مصاحبه انجام شده در ۱۳۸۳/۰۲/۰۳
بسم الله الرحمن الرحیم
به یاد عزیزی كه در دل دوستانش از احترام قابل توجهی برخوردار و حضورش مصداق یذكركم الله رؤیته بود. یاد ایشان ما را به یاد بزرگواریهایی میاندازد كه در شخصیتش مشهود بود. خوش به حال انسانی كه بزرگواریاش مصنوعی نیست. زندگیاش فقط نفس كشیدن نبود. فردا را با توجه به دیروز و امروز میخواست بسازد. ایشان را از نعمت های بزرگ خدا و معاشرین خوب میدانم.
شصت و دو سال پیش ما دو طلبه كمتر با دیگران قاطی بودیم. راه های زیادتری جلوی پای ما باز بود ولی ما از خدا هدایت را خواسته بودیم. طرز راه رفتن، طرز معاشرت، نوع حضور در جلسات درس و انتخاب استاد موجب شده بود كه ما احساس كردیم روحمان با هم مأنوس است. ما در حوزه بودیم اما این برنامهها ما را راضی نمیكرد.
اولین بحثی كه با ایشان داشتیم، طرح ترجمهی توحید مفضل بود. ایشان گفتند: این كتاب درباره ی خدا شناسی اشارات دقیق، فنی و علمی دارد ولی بیشتر مردم عربی نمی دانند لذا باید این كتاب ترجمه شود.
آن موقع سه استاد برجسته و صاحب نظر بودند كه درس خارج میگفتند. مرحوم حجت كوه كمرهای، مرحوم حاج سید محمدتقی خوانساری و مرحوم سیدصدرالدین صدر. دربارهی بعضی از موضوعات كه در حوزه تدریس میشد میگفتیم: هر چند اینها از نظر پرورش ذهن خوب است، اما به درد جامعه نمیخورد و لذا به فكر در دسترس قرار دادن متون عربی دینی برای مردم و خارج كردن آن از حالت ابهام بودیم.
مرحوم آقای بروجردی به جهت كسالتی به مریض خانه ی فیروزآبادی تهران آمدند. موقع مراجعت بعضی آقایان كه وسیعتر فكر میكردند گفتند: وجود ایشان در قم مفیدتر است. لذا قرار شد مرحوم آقای بروجردی را در كاروان سرای پنبهای استقبال كرده و از ایشان خواهش كنیم كه در قم بمانند.
ایشان علاوه بر فقه و اصول، در حدیث شناسی و رجال متخصص بود. خلاصه ایشان در قم ماندند. عدهای از كسانی هم كه میدانستند حوزه از جهت محتوا و معنویت خوب است اما شكلش راضی كنندهی استعدادهای بزرگ نیست، در درس آقای بروجردی حاضر میشدند. اولین درس ایشان نمازجمعه بود. تا آن موقع رسالههای جامع الفروع و زاد المعاد و حواشی و ترجمههای عروة الوثقی به قدری عباراتش مشكل بود كه مردم نمیفهمیدند.
مرحلهی دوم ارتباط ما در این مورد بود كه ایشان گفت: باید رساله را ساده و روان و همه كس فهم كنیم. ایشان عمل صالح آن زمان را این تشخیص داد كه رسالههای معمول را با حفظ ظرافت های فقاهتی حوزه به زبان فارسی روان برگرداند و چون هر كاری را فكر میكرد از چه راهی باید وارد شود، به من گفت: شما رسالهی قدیم جامع الفروع و رسالهی جدید توضیح المسائل را مطالعه كن و اگر تشخیص دادی رسالهی جدید بهتر است، به آقای بروجردی منتقل كن یعنی میخواست كسی كه میخواهد واسطهی این كار قرار بگیرد، خودش باور داشته باشد. من هم سه، چهار بار به آقای بروجردی گفتم: رسالههای فعلی برای جوانان ملال آور است و خودشان را از این عبارتها بیگانه میدانند ؛ شما اجازه بدهید همان محتوا در شكل قابل فهمتری عرضه شود. ایشان هم رضایت دادند و این فتح بزرگی بود و عمل صالح آن زمان به شمار میرفت.
ارتباط سوم ما با مرحوم علامه هجرت از قم به تهران برای تأسیس مدرسهی علوی و ساختن انسانهای با استعداد بود. ایشان در این راه عاشق وار همه چیزش را گذاشت وخودش را وقف این كار كرد. صبح زود از ونك به مدرسه میآمد. مدرسهی علوی با چه آبروها و با چه گذشتهایی تأسیس شد و كسانی كه الآن متصدی این مدارس هستند چه مسئولیت بزرگ و در عین حال چه افتخار عظیمی دارند. بزرگترین كاری كه در جامعه ی بشری انجام میگیرد، كار روی انسان است و ایشان این همت و توفیق را هم خودش پیدا كرد و هم یك عده را به توفیق رساند. من هم درس حوزه را تمام كرده بودم و برای این كه در متن جامعه باشم و جامعه را بشناسم به كیلاوند رفته بودم.
ایشان مرحوم روزبه را برای مدیریت دبیرستان پیدا كرده بود ؛ بعد سراغ من را گرفت و به كیلاوند آمد. دید با كمك بچه ها غسال خانه درست می كنیم. وقتی از مدرسه برمی گشتند، نان داغ به آن ها می دادم و كار میكردند ؛ بعد هم با آن ها دم می گرفتیم، می گفتیم: والنازعات غرقا و الناشطات نشطا و السابحات سبحا. بعد كار های مدرسه مسأله ی ریاضی شان را هم حل می كردم. ایشان گفت: این كار ها خوب است اما تو در فكری كه من دارم می توانی سهمی داشته باشی. عده ای بیمارستان درست می كنند. اما بیمارستان دكتری میخواهد كه جنبه ی انسانی اش قوی باشد. ما تا معلم خوب نداشته باشیم، مدرسه سازی محصول خوبی نخواهد داد. بیاییم از یك كلاس شروع كنیم. برای این كار افرادی باید به عنوان معلم انتخاب شوند كه نه فقط علم بلكه عمل هم داشته باشند. یعنی قیافه اش، لباسش و حرفش الگو باشد. هیچ وقت عصبانی نشود. سعه ی صدر و ظرفیت داشته باشد. امثال آقای روزبه، آقای روشن، دكتر داروییان، آقای ملك عباسی فداكارانی بودند كه ایشان آن ها را برای تدریس در دبیرستان جمع كرد.
این افراد صاحب ابتكار بودند و به كارشان عشق داشتند. اصلا توجه نداشتند كه زندگی خرجی هم دارد. ایشان سرمشق معلمین بود و آن ها را كه عاشق كار بودند، كم كم شیدای كاركرد چون كارهای انسانی شیدایی میخواهد.
ایشان پنج خصوصیت اخلاقی داشت:
یكی اخلاص یعنی كاری كه می كرد به هیچ وجه در صدد ارائه نبود.
دوم كارگشایی یعنی هر كس به او كاری رجوع می كرد تا آن را به جایی نمی رساند آرام نمیگرفت.
سوم پشت كار یعنی كارها را پیگیری میكرد. مثلا میپرسید: فلان كار را كه قرار بود شما دنبال كنید انجام دادید یا نه ؟
چهارم از خود شروع كردن یعنی توقع از خودش زیاد داشت و از دیگران كم. چون انسان هر كاری می كند اول باید روی خودش بكند و هر چه از دیگران انتظار دارد، باید اول از خودش شروع كند.
پنجم استغنای طبع یعنی هیچ وقت نمیگفت اول خودم سیر بشوم.
سر دستهی همهی اینها تسلط بر نفس بود یعنی اگر كسی به ایشان بیاحترامی میكرد یك لحظه سكوت میكرد و هیچ عكس العمل تندی انجام نمیداد. فكر میكرد این كسی كه اهانت میكند یا بیمار است یا نادان.
به یاد زندگی پربركت انسانی كه حدود نود سال قبل در دنیا تولد غیرارادیاش را شروع كرد و به دنبال حركت مستمر تكاملی بعد از بال و پر درآوردن و در این قفس سیرها كردن از قفس آزاد شد. هر كس روحیه ای دارد مثل پرنده ای كه در قفس است و منتظر این است كه در باز شود ولی قبلا باید هم خودش را آماده كند و هم هدف پروازش را.
ایشان در دل تك تك عزیزانی كه او را می شناسند جا دارد و از احترام خاصی برخوردار است. او همیشه با محبوب واقعی اش در راز و نیاز بود و الآن در آن افق بزرگ نامحدود نظاره می كند و پیام واقعی اش این است كه انظر این تضع نفسك. مواظب باشید خود را كجا قرار می دهید و تولد ارادی تان از كی شروع می شود و چگونه استمرار پیدا می كند ؟ با داشتن قدرت درك چه می كنید ؟ امروز كه بر حسب ظاهر در میان ما نیست، صد ها دانش آموز صبحها در مدارس او سر كلاس میروند. پس او زنده است و به صفا و آرامش دست یافته و مورد خطاب یا ایتها النفس المطمئنة ارجعی الی ربك راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی قرار گرفته است.
ما با هم در قم این آیه را میخواندیم: فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه و دربارهی استماع و قول و اتباع و احسن با هم حرف میزدیم. اتباع احسن یعنی بشر این قدر قدرت دارد كه میتواند هر لحظه راه و روش پیشرفتهتری داشته باشد. موقعی اختراع جدیدی پیش میآید كه انسان به آخرین اختراع واقف باشد. پس باید جویا و پویا بود.
یا این آیه را میخواندیم: فمن كان یرجو لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و دربارهی لقا با هم حرف میزدیم و میگفتیم: مگر لقا الآن تحقق ندارد. او كه همه جا و در وجود ما هست، پس چه چیزی بین ما واو حاجب است.از عبارت فلیعمل نسخه میگرفتیم یعنی كاری بكن و جدی باش. بعد دربارهی عمل صالح صحبت میكردیم كه یك خیر داریم و یك حسنه و یك بر. عمل صالح یعنی عملی كه متناسب با نیاز زمان و در حدود امكان و رافع نیاز اساسی فرد و جامعه باشد و به آدم آرامش می دهد ولا یشرك بعبادة ربه احدا. درباره ی اخلاص باهم می گفتیم: تو نگاه نكن كی درباره ی تو چه می گوید، تو كار درست بكن و بیدار كار خودت باش، تذكرات را گوش بده و در خودت هضم كن، انرژی منفی و بدبینی در خودت به وجود نیاور و خودت را به غیر خدا نفروش. اگر می خواهی لقای رب داشته باشی، عمل صالح انجام بده. خدا به تو قدرت و اختیار داده كه كاری بكنی، آن كار را بكن.
ایشان هم صدایش خوب بود و هم خیلی قوی صحبت میكرد و منبر میرفت چه منبرهایی. اگر نان و آب و همین زندگی عادی را میخواست برایش تامین بود. اما دید یك وقت پیشوا میشود بعد باید تابع مأمومین خود شود. او دید درونش چیز دیگری میگوید. سبك بار هم بود، همت هم داشت. سبك بار اگر باشیم میتوانیم تكان بخوریم. همه ی دنیا مال ماست. باید ببینیم كجا انسانیتمان بیشتر تأمین می شود. خیر البلاد ما حملك. ببین كجا می توانی رشد كنی نه كجا سفره افتاده كه می خواهند سرباز گیری كنند. خلاصه جاهدوا را انجام داد و رسید به جایی كه باید هاجروا را عمل بكند. جویا شد ببیند كجا میتواند رشد كند.
با آمدن آقای بروجردی به قم، یك تحرك معنوی پیدا شد و عدهای كه گرایش های معنوی داشتند جذب حوزهی قم شدند. ایشان هم با انگیزهی انسانی و خدایی به قم آمد.
فارغ التحصیلان این مؤسسات چه مسئولیتهای بزرگی را به عهده دارند و پیام این عزیز به شاگردانش این است كه عزیزان من دنیا تشنه ی فعالیتهای پاك شماست و خیلی كار هست كه شما باید بكنید ؛ من با جرأت و شهامت كاری در حد آن روز شروع كردم. در دنیایی كه دنبال راه می گشتند كه ببینند كجا نمونهی عملی وجود دارد و نه فقط حرف (چون خیلی ها حرف می زنند كه امین باش، راستگو باش، خداپرست باش، مردم دوست باش.) تأسیس یك مدرسه كوچك به نظر می آمد ولی بعد انسان به ارزش و عظمت كار میرسید. آقای بروجردی جامعیت داشتند. لیاقت و اهلیت هم داشتند. ایشان تغییر مطلوبی در علم رجال و روایت شناسی به وجود آورد. آن روز عمل صالح یك چیز بود و امروز یك چیز دیگر است. هر چند محتوا، ریشهها و منابع همان است. ما میخواهیم آن آرامش كه در ارتباط با حق پیدا كردهایم به دیگران بشناسانیم.
گام اول تألیف كتاب راه خداشناسی یا خلاصهی توحید مفضل بود كه در اصول دین ایشان كار كرد و تفكر در خداشناسی و خودشناسی را به عنوان عبادت معرفی كرد.
گام دوم نوشتن رسالهی توضیح المسایل بود كه در فروع دین ایشان كار كرد.
گام سوم تأسیس مدرسه بود كه با الهام از آیات الهی ایشان به انسان سازی پرداخت. آن زمان وقتی صحبت از واجب كفایی میشد، غسل و كفن و نماز و دفن میت به ذهن میآمد. یك دفعه به ذهن ایشان جرقه زد كه آیا جامعهی اسلامی دكتر و مهندس مسلمان نمیخواهد؟ به این جهت دوباره از قم به تهران مهاجرت كرد. ان شاءالله ما بتوانیم از معنویت ایشان بیشتر استفاده كنیم و از تجربههای شاگردان ایشان برای تحقق هدف اصلی ایشان بهره گیریم.
والسلام