مصاحبه انجام شده در ۱۳۸۴/۷/۱۹
بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه در شخصیت آقای علامه بارز بود این بود که ایشان با خودش تضاد و تناقض نداشت. به هر چیزی که اعتقاد و ایمان داشت، طبق آن عمل میکرد. عملش مطابق تفکرات و اعتقاداتش بود و آن چه را که معتقد بود در آن استقامت داشت و از آن هیچ تخطی نمی کرد و در آن هیچ تزلزلی نداشت. من شکی در زندگی اش ندیدم. او با یقین زندگی میکرد و به مرگ و قیامت اعتقاد داشت. ممکن است بگویید:مگر ما اعتقاد نداریم؟ نه، اعتقاد او مثل ما نبود. اگر ما قبول داشته باشیم قیامتی هست، بعضی از کارها را نمی کنیم. ایشان به آخرت اعتقاد داشت.
دیگر این که هر کاری را که شروع میکرد با تمام وجود در آن متمرکز میشد. هیچ این طرف و آن طرف نمیرفت و تمام افکار و قوایش را در آن متمرکز میکرد و این سبب موفقیت ایشان بود. نیت درعبادت دو جزء دارد: یکی آگاهی از فعل و هدف فعل یکی هم استدامهی نیت. ایشان استدامهی نیت عجیبی داشت. از اول که کاری را قصد میکرد، در آن نیت باقی بود. به این خاطر همیشه توجه داشت چه میکند. ما گاهی افکارمان شناور است ولی ایشان متمرکز بود.
وقتی با ایشان قرار داشتیم، سر آن ساعت در خانه باز بود و تا زنگ میزدیم میگفت: بفرمایید. یا اگر قرار بود جایی برود، سر وقت در آن جا حاضر بود. من میدانستم که اگر ایشان گفته فلان ساعت میآیم حتما آمده است. میرفتم میدیدم ایشان بیرون در قدم میزند. این معلول تمرکز ایشان بود.
ایشان به انسان هایی که اعتقاد پیدا میکرد، خیلی اهمیت میداد. مرحوم حاج جعفر آقای خرازی کمی کسالت پیدا کرده بود. ایشان برایش شیر و ماست میفرستاد؛ هرچند شیر و ماست مهم نیست اما این که فردی مثل آقای علامه به کسی اهمیت بدهد، برای او خیلی مهم است. ایشان اگر انسانهای مفیدی برای تعلیم و تربیت پیدا میکرد، تا آنها را شکار نمیکرد و به مدرسه نمیآورد، دست بردار نبود. او در راه هدفش خسته نمیشد و یأس برای او مفهوم نداشت.
یکی از خدمات ایشان که واقعا کم نظیر است، تألیف توضیح المسائل است. مراجع در قدیم رساله های عملیه را طوری مینوشتند که برای افراد معمولی قابل فهم نبود. ایشان رسالهی آیت الله بروجردی را به صورت توضیح المسائل درآورد و به تأیید آقای بروجردی رساند. اما مهم این جاست که حق چاپ آن را به خودش اختصاص نداد و اجازه داد هرکس خواست آن را چاپ کند و بفروشد، در حالی که افراد عموما پشت تألیفات خود مینویسند: «حق چاپ محفوظ» ولی ایشان این کار را نکرد.
مقبره ای در قم یا حضرت عبدالعظیم به ایشان پیشنهاد داده شده بود ولی ایشان نپذیرفت. اگر میپذیرفت ارادت من به ایشان خدشهدار میشد. ایشان در کنار خلق الله دفن شد ولی اسمش باقی است.
ایشان با وجود این که پولهای زیادی برای کارهای خیر و مؤسسات فرهنگی به دستش میرسید ولی هیچ توسعهای به زندگی خودش نداد و در همان خانهی پدری با سقف کذایی و پرده های کذایی زندگی کرد. ساده زیستی از مختصات ایشان بود. ایشان نه عمره میرفت نه خرج های غیر ضروری داشت و اگر پولی به دستش میرسید، در راه معلمها خرج میکرد و تمام همتش این بود که جوانها را تربیت کند و مربی ها را حفظ کند. او برای خودش چیزی برنمی داشت.
یکی از علل موفقیت ایشان خانم ایشان بود. اگر انسان زن ناموافقی داشته باشد، او را از کار و هدفش باز میدارد. ایشان خودش نقل میکرد: من از سهم امام استفاده نمی کردم، پول مختصری از تهران میآمد که با آن زندگی میکردیم. یک بار این پول نرسیده بود. من هم نه قرض میکردم نه نسیه میخریدم و لذا سه شب بدون شام خوابیدیم.
گناه یعنی خروج از قواعد فطرت. اگر در باک بنزین ماشین آب بریزی این گناه است. این با زیارت عاشورا و ختم امّن یجیب درست نمیشود، راهش توبه است. توبه هم ۵۰ درصد کار است. قرآن میفرماید: الا من تاب و اصلح هم باید پشیمان شوی و به خدا برگردی و هم باید گذشته را اصلاح کنی یعنی آب را بکشی بیرون و به جای آن بنزین بریزی تا ماشین راه برود. ما گناه میکنیم بعد با زیارت و توسل میخواهیم درستش کنیم، این نمی شود. علت عقب ماندگی مسلمین از نظر تکنولوژی این است که خلاف سنت های الهی عمل میکنند. آیا میشود کسی از خدا بخواهد رب لاتذرنی فردا و انت خیر الوارثین و ازدواج نکند ولی اولاد دار بشود؟ نه، این عملی نیست. او باید شرایط لازم را فراهم بیاورد، هرچند شرایط کافی دست خداست که میفرماید: و یجعل من یشاء عقیما (و هرکه را بخواهد نازا قرار میدهد)
نمیشود ما جو بکاریم و پای آن نماز شب بخوانیم بعد محصول ما گندم بشود. سعدی ۷۰۰ سال پیش چه خوب گفته است:
خرما نتوان خورد از این خار که کشتیم
دیبا نتوان بافت از این پشم که رشتیم
آن چه کشتیم خار است، خرما نمیدهد. آقای علامه به این اصل ایمان داشت و به آن عمل میکرد و به دیگران هم تذکر میداد.
والسلام