مصاحبه انجام شده در ۱۳۸۷/۲/۳۰
بسم الله الرحمن الرحیم
زمانی كه من مدرسهی فيضيه بودم، آقای علامه در حجرهی كنار ما بود. طلبهها از ايشان تعريف میكردند. كم كم من با ايشان آشنا شدم. میديدم ايشان هر روز مشغولاند و رسالهی آقای بروجردی را از حيث عبارت و اختلاف فتوی درست میكنند. آقای اخلاقی مثل يك مريد مدام با آقای علامه بود و به ايشان كمك میكرد و اين رساله يك عمل صالح شد برای ايشان.
آقای علامه برای سلامتی طلبهها و رفع كسالت و ناراحتی جسمی آنها واقعا وقت صرف میكرد و روی آنها خيلی تأثير میگذاشت مثلا با اين كه در بين طلبهها اصلا ورزش رسم نبود، ايشان آنها را وادار میكرد صبحها ورزش كنند و شبها بعد از شام راه بروند. در اثر تعليمات ايشان شبها در مدرسهی حجتيه حدود ۵۰ طلبه بعد از شام دور حياط قدم میزدند. خود ما هم صبحها از طرف راه آهن چند كيلومتر میرفتيم بيرون قم و برمیگشتيم و گاهی میرفتيم نزديك پل كاشان فوتبال بازی میكرديم. خود ايشان مثل يك ورزشكار بود و محكم و تند راه میرفت. ما از توصيههای بهداشتی ايشان فهميديم ضعف طلبهها برای غذای بیقوه خوردن نيست، برای بد غذا خوردن است.
آقای علامه خيلی جدی و كم صحبت بود. يك كلمه میگفت، تكرار هم نمیكرد. میگفت: حرفی كه میزنم، بايد گوش كنيد. كسانی كه با ايشان بودند، تربيت خاصی پيدا میكردند.
آقای علامه معتقد بود از راه مدرسه و تعليم و تربيت جوانها بايد وارد شد. تبليغات در مسجد برای يك مشت پير زن و پير مرد است و نسل جوان به مسجد نمیآيد.
آقای علامه سهم امام نمیگرفت و زندگی ايشان خيلی ساده بود. من نديدم ايشان توجهش به دنيا باشد. شخصی ۵۰۰ هزار تومان كه آن موقع خيلی زياد بود به مدرسه كمك كرده بود اما چون پسرش مطابق ضوابط مدرسه نبود، او را نپذيرفته بود. از طرف ديگر مدرسهی علوی مثل مدارس غيرانتفاعی الآن نبود كه شهريهی زياد میگيرند. هر كس نمیتوانست شهريه بدهد، آقای علامه از افراد خير كمك میگرفت.
در دورهی آموزشی كه آقای علامه برای ما طلبهها در مدرسهی علوی گذاشت، صبح زود كه میرفتيم ايشان در مدرسه حضور داشت. ايشان به طوری جذبه داشت كه ما طلبهها جرأت نداشتيم با شاگردها صحبت بكنيم و كاری به كار آنها داشته باشيم يا يكی از شاگردها از ما بپرسد شما چه كار میكنيد. همه منظم و مرتب بودند. ايشان خيلی عجيب بود چون كسی بتواند طلبهها را منظم كند، واقعا معجزه است! دليلش آن بود كه ايشان را همه قبول داشتند و كارهای ايشان تصنعی نبود.
در اين دوره دكتر يد الله سحابی به ما زمين شناسی درس میداد. وقتی آيات قرآن را با مطالب علمی تطبيق میداد، از ذوق میخواست پرواز كند. يادم هست يك بار میگفت: به زمين شناس پول قرض ندهيد، چون سالش يك ميليون سال است. آقای مطهری هم میآمد خلاصهی فلسفهی اسلامی میگفت. آقای روزبه هم چند درس با ما داشت و همه چيز در ايشان جمع بود و طلبهها در اين دوره از ايشان خيلی خوب استفاده كردند. يادم هست طلبهها با اين كه در اقتدا كردن در نماز سخت میگيرند، بالاتفاق میگفتند: پشت سر آقای روزبه نماز میخوانيم. آقای عابدی میگفت: آقای علامه وقتی آقای روزبه را پيدا كرد، ديگر كسی را قبول ندارد چون آقای روزبه نه پول میگيرد، نه خسته میشود. صبحها هم از خانهاش در چهار راه سيروس پياده به مدرسه میآيد. زمانی كه میخواستند ايشان را به عنوان بورسيه برای دكترای فيزيك به آمريكا بفرستند، رئيس دانشكده گفته بود: روزبه به درد اين كار میخورد چون او طلبه است و بر خلاف بعضی دانشجويان كه وقتی خارج میروند وقتشان را با عياشی تلف میكنند، ايشان غير درس هيچ كاری نمیكند. خلاصه طلبهها در اين دوره هم از نظر علمی خوب كار كردند و هم از نظر اخلاقی بهره بردند.
بعضی فكر میكردند مدرسهی علوی شاگردان را به سكوت دعوت میكند. میگفتند اينها مذهبیاند ولی به انقلاب كاری ندارند. من به يكی از مخالفين مدرسهی علوی گفتم: شما كه با اين مدارس مخالفايد، بچهات كدام مدرسه میرود؟ اگر هر كس بايد محلهی خودش مدرسه برود، شما كه خانهات دور است، چرا بچهات علوی میرود؟ گفت: درسش را آنجا میخواند، سياستش را خودم در خانه يادش میدهم. آقای مهدوی كنی علنا از مدرسهی علوی دفاع كردند و اگر تلاش ايشان نبود، اصلا مدرسهی علوی بسته شده بود. خود آقای علامه هم فهميد كه اين نتيجهی تلاش ايشان است. با دفاع آقای مهدوی علوی روح تازهای گرفت و آقای علامه خيلی خوشحال شد و لطفش هم به ما خيلی زياد شد.