مصاحبه انجام شده در ۱۳۸۵/۱/۲۹
بسماللهالرحمنالرّحیم
خوب شد آمدید که ما قدردانی بکنیم از زحماتی که شما برای تربیت فرزندان خانوادههای علاقهمند به اسلام و انقلاب و ایران میکشید. آثارتان هم فراوان و در همه جا هست. مرحوم علامه کرباسچیان نقش اساسی در بنیانگذاری این کار داشتند و ما هم خوشبختانه از همان روزهای اول با این حرکت آشنا شدیم.
من که به قم آمدم، منزل اخوان مرعشی بودم که با ما قوم و خویش بودند. پدرم، مرا به آنها سپرد و ما پیش آنها زندگی میکردیم. آقای کرباسچیان با اخوان مرعشی رفاقت داشت. من طلبهای بودم از روستا آمده و در سطح آنها نبودم ولی به خاطر اخوان مرعشی با خیلی از بزرگان آشنا شدم که هر یک در زندگی من اثری داشتند. سابقهی آشنایی ما با آقای علامه از آن جا بود. ایشان گاهی تعبیر میکردند که من در چهرهی فلانی یک استعداد درخشان میبینم.
اولین کار عملی که ما را با ایشان در قم آشنا کرد، نوشتن توضیح المسائل بود. تا آن زمان رسالههای عملیه به صورت فعلی با شماره و منظم نبود. حتی ما طلبهها وقتی میخواستیم مسألهای پیدا کنیم، باید وقت صرف میکردیم تا به آن برسیم. آقای علامه ابتکاری زد و به فکر افتاد رسالهی عملیهی آقای بروجردی را به صورت توضیح المسائل درآورد و من زود متوجه شدم این کار خوبی است و برای همهی مردم مفید. در این مورد یک مقدار با ایشان همکاری کردم. این همکاری ما را به ایشان نزدیکتر کرد؛ البته من به عنوان یک طلبهی جوان و ایشان به عنوان یک مدرس فاضل. فکر میکنم ایشان ۱۵ سال از من بزرگتر بودند.
ما برای مجلهی مکتب تشیع برنامه ریزی میکردیم. ایشان در جریان کار ما قرار گرفت و خیلی خوشحال شد از این که طلبههای جوان به فکر این مسائل افتادهاند. مکتب تشیع نشریهای بود که ۷ـ ۸ سال ادامه داشت و ۴ فصلنامه داد شامل مقالات تحقیقی. ما موضوعی را به شخصیتهای علمی میدادیم و میگفتیم: شما در این باره تحقیق کنید و نظرتان را به صورت مقالهای عرضه کنید. افرادی مثل مرحوم علامه طباطبایی، مرحوم علامه جعفری، شهید مطهری، شهید بهشتی، امام موسی صدر، مرحوم راشد، مرحوم فلسفی، مرحوم روزبه، مهندس بازرگان و دکتر سحابی. اینها مقالات علمی و اجتماعی سنگینی مینوشتند.
مرحوم آیت الله بروجردی به فکر افتادند در خارج از کشور مراکز اسلامی تأسیس کنند که اولین نمونهاش را در هامبورگ آلمان تأسیس کردند و آقای محققی را آن جا فرستادند. اولین چیزی که احساس کردند این بود که به طلبههای فاضل زبان دان و آشنا به علوم روز احتیاج دارند. ما طلبهها بیشتر با شیوههای سنتی حوزه آشنا بودیم و باید با خیلی چیزها آشنا میشدیم.
مرحوم علامه این فکر را میخواست اجرایی بکند. ایشان برای دورهی ۳ماه تعطیلی حوزهی قم در تابستان ۱۰ نفر را انتخاب کردند که یکی از آنها من بودم. آقایان مهدوی کنی، امامی کاشانی و… هم بودند. در مدرسهی سپهسالار (مدرسهی عالی شهید مطهری) اتاقهایی برای ما در نظر گرفتند که ما در آن جا ساکن شدیم. روزها میرفتیم مدرسهی علوی درس میخواندیم.
یکی از اساتید این دوره مرحوم روزبه بود که انصافا شخصیت مؤثری بود. ما طلبهها مبلغ و نویسنده بودیم ولی ایشان حقیقتا در ما تأثیر معنوی میگذاشت، هر چند بنا نداشت جداگانه ما را موعظه کند. اولین درسی که با ایشان شروع کردیم، فیزیولوژی بود. ایشان گردش خون را برای ما توضیح داد و عجیب است که من هنوز درس ایشان را همان طوری که ایشان درس داد یادم هست. آن درس برای ما خیلی شیرین بود. گاهی هم به آیات قرآن و احادیث استدلال میکرد. ما حقیقتا از ایشان استفاده کردیم. بعدا ما ایشان را رها نکردیم و ایشان در مجلهی مکتب تشیع به ما کمک میکردند. مثلا یک بار مقالهای دربارهی گردش کربن در طبیعت نوشتند که مقالهی با ارزشی بود و استدلالهای خیلی شیرین برای توحید داشت.
یکی دیگر از اساتید ما دکتر شهرتاش بود. ایشان استاد فیزیک ما بود. یکی از بحثهایی که برای ما گفت، بحث نور و طیفهای مختلف آن بود. ما را میبرد کنار حوض حیاط و با آزمایش، مباحث را محسوس میکرد. ایشان استاد خیلی خوب و واقعا با سوادی بود.
استاد زبان ما سیدی بود (به نام هاشمی) که برای ما خیلی جالب بود. ما خیال میکردیم زبان بلدیم چون مقداری خوانده بودیم ولی ایشان به ما خیلی کمک کرد. زبان جزء درسهای مهم ما بود.
درس جغرافیا را آقای اخوان برای ما میگفت که آدم با سوادی بود. این دوره حدود سال ۱۳۳۷ بود.
دوستی ما با مرحوم علامه ادامه داشت و من به مدرسهی علوی علاقهمند بودم و کارهای آن را خیلی میپسندیدم. بعضی بچههای علوی با این که در مدرسه تشویق نمیشدند به مبارزه علیه رژیم شاه پیوستند. آقای علامه کار مدرسه را از سیاست جدا کرده بود و میدانست که اگر در آن وارد شود، نمیگذارند کار کند. دلیلش هم روشن بود. بعضی از آن بچهها جذب منافقین شدند که متأسفانه سرنوشت نهاییشان خوب نشد ولی خیلی از فارغالتحصیلان علوی الآن در کشور منشأ آثار زیادی هستند چون نوعا وارد دانشگاه میشدند و خوب درس میخواندند. قبلا دانشگاههای ما مذهبی نبود و جریان مذهبی تازه داشت پا میگرفت.
دانشآموزهایی که از مدرسهی علوی وارد دانشگاه شدند، در دانشگاه تأثیری بسیار جدی گذاشتند. شما با فارغالتحصیلهای خودتان مصاحبه کنید، ببینید چگونه تفکرشان شکل گرفته است. قطعا مدارس علوی در این که قشر تحصیل کردهی کشور ما به مسائل انقلاب و مذهب توجه بکنند تأثیر گذار بوده است. آثار این مدارس به صورت شجرهای در کل جامعه حضور دارد.
قبل از انقلاب بخشی از ادبیات مبارزه، ادبیات مارکسیستها بود. تودهای ها در این مورد کار کرده بودند و اصولا در دنیا حتی در کشورهای غربی، مقالات مهم اجتماعی ـ سیاسی را سوسیالیستها و کمونیستها مینوشتند و همانها در ایران ترجمه میشد. ما در اواخر دوران مبارزه در زندان احساس کردیم که کمونیستها خطری شدهاند. منافقین هم که از اول بچه مسلمان بودند، بعد منحرف شدند. ما حساس شدیم و موضع ضد مارکسیستی و ضد التقاط گرفتیم. ما در زندان وقتی مقالات روزنامهها را بررسی میکردیم، میدیدیم ادبیات آنها مارکسیستی و تحلیلهای آنها، تحلیلهای ماتریالیسم تاریخی است نه تحلیلهای الهی. در نتیجه بچههای مبارز به خصوص دانشجوها تحت تأثیر این تفکر حتی بعد از انقلاب هم تفکر رادیکالی و چپ داشتند و میخواستند کشور به صورت متمرکز اداره شود و همهی امور دست دولت باشد؛ بخش خصوصی در نظر آنها انگل بود. ما با آنها بحثهای بسیار جدی داشتیم.
در هر حال در اوایل انقلاب مدارس ملی و بعضی صنایع بزرگ را دولتی کردند، البته به این دلیل که کارخانهها وام گرفته بودند. امام در این مسائل تجربهی زیادی داشتند و میدانستند باید چه کار بکنند. ایشان قانع شدند که نباید این مدارس دولتی بشوند و اقدام کردند. آن موقع این کار خیلی سخت بود ولی باعث شد تعداد زیادی مدارس غیر دولتی به وجود آمد. این مدارس در بالا بردن سطح آموزش و تربیت بچهها سهم دارند و جامعه متقاضی سطح بالاتر علمی میشود.
ان شاء الله شما بتوانید در این مدارس هم در بعد دینی و اخلاقی و تربیتی، هم در بعد اجتماعی و هم در بعد آموزشی که رسالت مهم شماست خدمت کنید.
والسلام علیکم و رحمة الله