مصاحبه انجام شده در ۱۳۸۳/۱۲/۱۵
بسم الله الرحمن الرحیم
بنده حدود ۱۹ سال در مؤسسهی علوی با مدیریت بسیار عالی مرحوم حاج علی اصغر علامه کرباسچیان همکاری داشتنم. مرحوم علامه واقعا تمام عمرش را در راه اسلام گذاشت. ایشان بعد از تحصیلات حوزوی احساس کرد که باید با تأسیس دبستان و دبیرستان به داد جوانها برسند و این کار را به نحو احسن انجام داد.
مرحوم سید جعفر بهشتی از دوستان من بود و در قم هم مباحثه بودیم. مدتی ایشان را نمیدیدم. بعضی از دوستان گفتند: ایشان به کار فرهنگی مشغول شدهاند. آن موقع این کار پیش حوزویان خیلی مطلوب نبود. با پرس و جو فهمیدم آقای بهشتی، مدیر دبستان علوی شده است. بعد از این که ایشان را دیدم، از من پرسید: دوست داری با ما همکاری کنی؟
در هر صورت آمدم و مشغول کار شدم. منتهی آن چه برای من جاذبه داشت، شخصیت و اخلاق مرحوم علامه بود. همهی معلمان ایشان را از صمیم قلب دوست داشتند؛ چرا که ایشان به خاطر اسلام، دانش آموزان و معلمان مدرسه را خیلی دوست داشت و معلمان از نصایح او برخوردار میشدند. از جمله خود من که طلبه بودم، از فرمایشات و نصایح ایشان استفاده میکردم. یک روز ایشان من را خواست و در حیاط دبیرستان شروع کردیم قدم زدن. فرمود: رفیعی آیا تو از خودت بیرون آمدهای؟ آدم باید از خودش بیرون بیاد تا آدم بشه! آیا از منیت و انیت آمدی بیرون و لله شدی؟ مقداری از این فرمایشات کرد که تحول خاصی در من ایجاد شد. دیدم به فرمایشات ایشان باید عمیق تر فکر کنم و واقعا انسان اگر از بعد حیوانی خودش بیرون نیاید، حیوان میماند. ما نصایح مرحوم علامه را به جان و دل گوش میدادیم.
بعد از یکی دو سال که من در مدرسهی علوی اشتغال داشتم، یک روز ایشان زنگ زد به دبستان که رفیعی! زود بیا دبیرستان. بعد از حال و احوال مختصر به یکی از آقایان بازاریها که نشسته بود فرمود: با آقای رفیعی بروید فلان محله، یک منزل به ایشان نشان بدهید، اگر ایشان پسندیدند، آن منزل را برای ایشان بخرید. من هم موقعیتی داشتم که واقعا نمیتوانستم منزل بخرم. بنده هم همراه آن آقا رفتم منزل را دیدم و پسندیدم و با ایشان رفتیم محضر و منزل را به نام من سند زدند. واقعا اگر عنایت ایشان نبود، ما هنوز هم صاحب منزل نمیشدیم.
ایشان از نظر اخلاقی در سطح بالایی بود. ما تابستان در باغ نوی ونک، اردو داشتیم و با خانواده چادر زده بودیم. یک روز در میان ایشان میآمدند حال ما و خانواده و بچه ها را میپرسیدند و میگفتند: اگر چیزی نیاز دارید برایتان بفرستم.
از دیگر خصوصیات ایشان این بود که هیچ فرقی بین فرزندان خود و دانش آموزان دیگر یا فرزندان دوستانشان نمی گذاشت. اگر لازم به تشویق بود، تشویق و اظهار دوستی و محبت میکرد. گاهی تشریف میآوردند دبستان علوی و با تیزبینی خاصی که داشتند نگاهی به دانش آموزان میانداختند. یک مرتبه میآمدند دفتر و به آقای حسینی (مدیر مدرسه) میگفتند: آن دانش آموز را بیاورید. حالا لباسش نامنظم بوده یا مشکلی در منزل داشته یا مشکلی در کلاس با بچه ها یا معلمش داشته، همه را با یک نگاه میفهمید و واقعا هم همین طور بود. ایشان یک روان شناس کامل بود و معلم ها و دانش آموزان را خوب میشناخت. کمتر کسی با این خصوصیات پیدا میشود که این قدر به آموزش و پرورش جوان ها عنایت داشته باشد.
از مدیر مدرسه میخواست که از معلم ها سؤال کنید مشکلی در خانه، زندگی و زن و بچه شان نداشته باشند؛ اگر نیاز دارد حتما کمکش کنید و اگر نتوانستید، بفرستید پیش خود من.
در سخن گفتن، ایشان به قدر کفایت سخن میگفت و روی تک تک جمله هایش با عنایت صحبت میکرد. صحبت های ایشان روی افرادی که با ایشان مباشر بودند، اثر زیادی میگذاشت. گاهی برای اولیا سخن رانی میکرد. اولیا مثل دانش آموزی که معلمش را دوست دارد، با عنایت و توجه ویژه به حرف های ایشان توجه میکردند. خیلی از مادرها ساختهی بیانات و نصایح ایشان میشدند و وقتی به خانه میرفتند احساس میکردند برای بچهی خود مثل یک معلم اند.
ایشان بعد از مدرسهی علوی، چند مدرسهی دیگر تأسیس و به آن ها سرکشی میکرد و همان روش خوب خودش را نسبت به آموزش و پرورش شاگردها و معلم ها در آن جا اعمال میکرد.
ایشان از لباس روحانی اکتساب مادی نداشت و بیشترین همش بر این بود که نسل جوان را از لجن زار فساد بیرون آورد و نجات دهد. الآن شاگردهای ایشان که از مدرسهی علوی فارغ التحصیل شده اند، در پستهای مختلف خدمت میکنند و این ها همه از آثار این مرد بزرگ است.
در بعضی موارد ایشان عصبانی میشد؛ ولی عصبانیت او مانند عصبانیت یک پدر مهربان نسبت به فرزند خود بود. اگر خلافی میدید، برخورد جدی میکرد و اگر لازم بود، فریادی هم میکشید. در مقام تعلیم و تربیت، گاهی تندی به جا مفید واقع میشود. تندی های ایشان در طرف تأثیر مثبت میگذاشت چون همه میدانستند ایشان هیچ غرضی جز اصلاح ندارد.
ایشان خیلی سفارش بچهها را به مربیها میکرد و میفرمود: اینها امانتهایی هستند دست ما، حواستان باشد که یک وقت اتفاقی نیفتد.
من این افتخار را داشتم که سالیانی دراز در مدرسهی علوی معلم بودم و از محضر مرحوم علامه که واقعا یک روحانی وارسته بود، استفاده میکردم و الآن گاهی در نماز جمعهی طالقان از زحمات ایشان در تأسیس و ادارهی مدرسهی علوی اشاره میکنم.
ایشان از میان حوزویان افراد مناسبی را برای همکاری در مدرسه انتخاب میکردند، مثل آقای غفوری، آقای موسوی، آقای شوشتری، مرحوم شهید موسوی، مرحوم شهید دانش و مرحوم بیات. حتی مرحوم استاد روزبه مدیر دبیرستان که از بعد علوم جدید و دانشگاهی خیلی قوی بود، در علوم حوزوی مثل فقه و اصول و تفسیر معلومات فراوانی داشت. مرحوم آقای علامه و مرحوم استاد روزبه با هم کاری هم توانستند با خلوص نیت و تدبیر و مدیریت چنین مؤسسهای را به وجود بیاورند که هنوز هم آثارش توسعه پیدا میکند.
ساده زیستی در زندگی و منزل مرحوم علامه کاملا مشهود بود. ایشان به مادیات توجه نداشت و از بیت المال استفادهی شخصی نمیکرد و آن را در تعلیم و تربیت جوانها به کار میبرد و در این راه فقط رضای خدا را در نظر داشت.
در عین حال ایشان بهترین امکانات را برای جذب نیرو و امکانات علمی و آزمایشگاهی و ورزشی تهیه میکرد و در این زمینه هیچ گونه تنگ نظری نداشت.
ایشان همیشه منظم و تمیز بود و عملا به دانش آموزان و معلمان نشان میداد که یک مسلمان باید این گونه باشد. ایشان کوهنوردی و پیادهروی میکرد و سلامت جسم را مقدمهی سلامت فکر میدانست. یادم هست گاهی ایشان به دبستان علوی میآمد و هنگام سرکشی به آشپزخانه، سفارش میکرد که در تغذیهی دانشآموزان هم کمیت را رعایت کنید و هم کیفیت را؛ چرا که تغذیه، روی فکر و یادگیری خیلی مؤثر است. ایشان به مسألهی تغذیه و سلامت جسم کاملا عنایت داشت. ایشان دستور میداد سالانه مقداری برنج و آذوقه بین معلمان تقسیم کنند و از این نظر نمیگذاشت به معلم سخت بگذرد.
ایشان در گزینش دانش آموز خیلی حساس بود. هم از نظر استعداد و هم از نظر خانواده که از خانوادهی پاک باشد و آثار سوء اخلاقی خانوادهی دانشآموز به دیگر دانش آموزان سرایت نکند. در گزینش معلمها سعی میکرد آنها آلودگی های فکری و سیاسی نداشته باشند تا که خدای نکرده دردسری برای مدرسه ایجاد نشود.
مرحوم علامه با جاذبه ای که داشت، پدرانی که وضع مالی آنها خوب بود را جمع میکرد و با یک سخنرانی داغ، کمبودهای مالی مدرسه را جبران میکرد. آن ها هم چون میدانستند ایشان فقط برای خدا و پرورش جوانها کار میکند و خودش هیچ استفادهی مادی نمی برد، با رضا و رغبت کمک میکردند. ایشان با بیانات شیرین و جاذب و عمیق در اولیا حرکت و تحول ایجاد میکرد و آن ها هم در خدمت اهداف ایشان بودند.
اگر دانش آموزی عقب افتادگی درسی یا مشکل اخلاقی داشت، ایشان بدون هیچ گونه رودربایستی پدر او را (اگر چه کمک مالی زیادی به مدرسه کرده بود) میخواست و میگفت: ما نمی توانیم به خاطر یک دانشآموز کلاس را عقب نگه داریم. طرف هم هر چند ناراحت میشد ولی مجبور بود بچهاش را ببرد. یکی از فرزندان من شیطانی کرده بود؛ ایشان چند روز او را از مدرسه اخراج کرد، حالا پدرش معلم مدرسه هم میخواهد باشد، باشد. ایشان مرد حق بود و فقط حق را میدید و برای حق عمل میکرد و هیچ چیز غیر از حق برایش مطرح نبود.
یکی از خدمات بسیار شایان و ماندگار ایشان، تألیف توضیح المسائل است. رسالههای عملیهی قدیم برای عموم مردم قابل فهم نبود و اصطلاحات فقهی پیچیده و کلمات عربی داشت که مردم عادی آن را درک نمیکردند. ایشان به فکر افتاد آن را به زبان ساده تبدیل کند، چون مردم رسالهی عملیه را میخواهند عمل کنند، اگر آن را نفهمند یا عمل نمی کنند یا اشتباه عمل میکنند. ایشان با این انگیزه و با همت عالی رسالهی آقای بروجردی را به صورت توضیح المسائل در آورد و آن را به نظر مرحوم آیت الله بروجردی رساند و ایشان هم تأیید فرمودند و عمل به آن را مجزی دانستند. مراجع بعد هم، همان توضیح المسائل را متن رسالهی خود قرار دادند و فتوای خود را در آن وارد کردند.
هدف و انگیزهی ایشان از تأسیس مدرسه، شناساندن بیشتر و بهتر اسلام به نسل جدید بود؛ چون جوانها به منبر و مسجد کمتر رو میآوردند. ایشان میفرمود: باید از ابزاری استفاده کنیم که دشمن استفاده میکند. لاینتشر الهدی الا من حیث انتشرت الضلالة. دشمن از راه مدرسه و دانشگاه و مؤسسات آموزشی جدید وارد میشود؛ پس ما هم باید از راه آموزش و پرورش اقدام کنیم. در نتیجهی اقدام ایشان، فارغ التحصیلان بسیار عالی رتبه ای تربیت شدند که خودشان منشأ آثار مفیدی در نشر اسلام هستند. ایشان در تأسیس دبیرستان یک کلاس یک کلاس بالا آمد. این تدبیر و فکر ایشان بود که سنگ بزرگ بر نمیداشت.
صبحهای زود از ونک، قبل از همه به مدرسه میآمد و حیاط و کلاسها را نظافت میکرد. رفتار او علیگونه و علیوار بود؛ چنان که علیبنابیطالب خودش بیت المال را جارو میکرد. این نهایت دردمندی و دلسوزی ایشان برای تربیت جوانها بود و برایش مهم نبود که او یک مجتهد است که سالها در قم درس خوانده و درس گفته است.
بحمدالله روحیهی خاص فرهنگی ایشان، در شاگردان و همکاران ایشان زنده است و خیلی از آنها کار ایشان را دنبال میکنند و حدود صد مدرسه در تهران و شهرهای دیگر تأسیس کردهاند. توصیهی من به همهی این عزیزان این است که از سخنرانیها و بیانات ایشان در ادارهی مدارس خود استفاده کنند و روش تربیتی ایشان را هم چنان ادامه دهند.
در پایان برای روح بزرگ مرحوم علامه طلب مغفرت میکنیم و از خداوند میخواهیم ایشان را در اعلی علیین با پیامبران و اولیای خود قراردهد.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته