مصاحبه انجام شده در ۱۳۸۳/۰۷/۰۲
بسم الله الرحمن الرحیم
صحبت درباره ی رادمردی چون مرحوم علامه برای من و امثال من خیلی سخت و دشوار است. زندگی ایشان ابعاد مختلفی داشت. ایشان كلمهی طیبهی الاهی بود. من در سال ۵۰، ۵۱ خدمت ایشان رسیدم و دنیایی از علم و فضیلت و كمال و جلال مشاهده كردم. من وقتی به تهران آمدم دنبال یك میدان كار برای فعالیتهای اسلامی میگشتم تا خدمت آقای علامه رسیدم. ایشان یك عالم عامل به تمام معنا بود. یعنی هر چه یاد گرفته بود، برای پیاده كردن و عمل بود. بارها به منزل ایشان رفتم. ایشان در كمال سادگی زندگی میکرد زندگی، گفتار و رفتار ایشان یك مكتب بود. حتی نگاه كردن ایشان الگو بود. در سالهایی كه در دبیرستان علوی بودم و بعدها كه خدمت ایشان میرسیدم، اخلاق اسلامی را در وجود ایشان میدیدم. اول صبح كه میآمدم، ایشان زودتر به مدرسه آمده بودند.
یكی از مطالبی كه شدیدا مرا جذب كرده بود، تأثیر صحبتهای صریح ایشان بود. چه پدر و مادر دانشآموزان و چه افراد دیگر شدیدا تحت تأثیر گفتار و رفتار ایشان قرار میگرفتند. الگوی ایشان امثال مرحوم آیت الله بروجردی بود و شخصیت ایشان از این الگوها شكل گرفته بود.
خیلیها ادعای روشن فكری میكنند اما در علما به روشن فكری ایشان ندیدم. من در میان علما، عالمی را ندیدم كه این قدر در بین مردم حضور داشته باشد. این كلام امیرالمومنین (ع) كه كن فی الناس و لا تكن معهم در وجود ایشان مجسم بود. ایشان در میان مردم بود اما یكی از آنها نبود و شخصیت جدای خودش را داشت. بعضیها میگفتند: آقای علامه با حوزه و طلبهها جور نیست. آری ایشان با طلبهای كه كار نمیكند و فقط عبایش را سرش میكشد و نماز جماعت میخواند و برمیگردد و كاری به مشكلات مردم ندارد جور نبود. ایشان یك وجود فعال بود. متأسفانه چنین افرادی آن چنان كه باید شناخته نشدهاند.
هر كس خدمت ایشان میآمد الگو میگرفت و وقتی میرفت، رشدی پیدا كرده بود. چرا مرحوم شهید مطهری، مرحوم شهید بهشتی، مرحوم شهید مفتح و مرحوم علامه جعفری با او رفت و آمد داشتند ؟ چون آنها وجودهای فعال علمی بودند، میآمدند و از ایشان استفاده میكردند. مرحوم علامه مجسمهی اسلام بود: تفكر اسلامی، اخلاق اسلامی و سلوك اسلامی.
ایشان معتقد بودند راه صحیح، تربیت جوانان است ولی كسی را ملزم نمیكردند كه فكر ایشان را قبول كند. با آزادمنشی مطلبشان را با دلیل، قرآن و روایت میگفتند ؛ دیگران هم میپذیرفتند و عمل میكردند بعضیها هم نمیپذیرفتند.
ایشان میفرمودند: معلمی كه به مدرسه میآید، نباید هیچ فكری جز كلاس و درسش داشته باشد و در همین جهت مرحوم علامه شدیدا فعال بودند. من ۱۰ بچه داشتم، خدا شاهد است در این چند سال كه خدمتشان بودم من فكر نان و آب بچههایم را نكردم. ایشان سر سال دستورمیدادند كه از معلمان لیست بگیرند و نیاز سالشان را تهیه كنند و در منزلشان ببرند. این تفكر در هیچ دانشگاه و مدرسهی ملی و غیرانتفاعی دیده نشده است. یك روز به آقای علامه گفتم: خانم من مریض است اگر اجازه بدهید بروم دكتر و برگردم. ایشان اجازه ندادند. شب كه آمدم خانه دیدم ایشان رانندهی مدرسه را فرستادهاند، خانم را بردهاند دكتر و دوایش را گرفته و برگرداندهاند. این یك عالَم دیگری است از اخلاق و رفتار و توجه و التفات. در تمام این چند سال من ندیدم كه ایشان یك برخورد تند با مستخدمین داشته باشد. آنقدر با كارمندان متواضع بود كه آنها عاشق او بودند.
درس اخلاق ایشان عجیب بود. ایشان بر ذهن بچهها تسلط و در دل بچهها نفوذ داشت.
ایشان لطف و محبت خاصی به سادات داشت و از این راه میخواست با اهل بیت عصمت و طهارت ارتباط داشته باشد. من بعد از وفات ایشان در كربلا در حرم سیدالشهدا حل مشكلی را از حضرت خواستم. شب آقای علامه را در خواب دیدم كه با قبای سبز و بدون عبا در حال رفت و آمد خدمت حضرت سید الشهدا بوده و به من گفت: آقای شوشتری كار شما درست شد و الحمدلله مشكل من حل شد.
خدا به حق محمد و آل محمد (ص) این وجود مقدس را كه در دنیا همیشه در كنار اهل بیت و در خدمت به معارف اهل بیت بود، در آخرت هم با محمد و آل محمد (ص) محشور كند و همان طور كه در دنیا شفیع ما بود، در آخرت هم شفیع ما باشد.
والسلام علیكم و رحمة الله و بركاته